جدول جو
جدول جو

معنی ساق بند - جستجوی لغت در جدول جو

ساق بند
آنچه به ساق پای بندند، جوراب
تصویری از ساق بند
تصویر ساق بند
فرهنگ لغت هوشیار
ساق بند
نوار نخی یا پشمی که بر ساق پا ببندند، در ورزش محافظی از جنس پلاستیک یا فلز سبک که ورزشکاران و به ویژه فوتبالیست ها، در جلوی ساق های پا می بندند
تصویری از ساق بند
تصویر ساق بند
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

خلخال مقابل دستبند، دوال و بندی که بپای باز اسب و مانند آن بندند پایدام بند پا پاوند پابند، آنکه پای بسته و گرفتار است مبتلی مقید، با عیال بسیار. یا پای بند چیزی یا کسی بودن، بانچیز یا آنکس دلبستگی بسیار داشتن، یا پای بند عیال. مقید به عیال گرفتار اهل بیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چار بند
تصویر چار بند
کنایه از دنیا و عالم باشد
فرهنگ لغت هوشیار
چشم بند حقه باز مشعبد، تردست ماهر (مثلا کسی که ورقهای بازی را با تردستی عوض کند و بازی را ببرد)
فرهنگ لغت هوشیار
مرضی که بر اثر آن بول از مجری خارج نشود و شخص نتواند ادرار کند حبسالبول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راه بند
تصویر راه بند
راهدار و باج گیر، دزد راهزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پای بند
تصویر پای بند
پابند، ریسمانی که با آن پای حیوان یا اسیر یا مجرم را ببندند، پاوند، پای بند، چدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طبق بند
تصویر طبق بند
تبگ بند چینی بند زن چینی بند زن کاسه بند زن
فرهنگ لغت هوشیار
تاک بندی گونه ای تاک زدن آرایشی بر دیوارها ساختن طاق، نقشی که به صورت طاق در دیواره ای سازند برای خوشنمایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاق بلند
تصویر طاق بلند
تاغ بلند تاک بلند کمرا
فرهنگ لغت هوشیار
خایه بند غری بند ابزار و کمربندی که به وسیله آن محل فتق را می بندند کمربند فتق، کسی که متخصص در بستن فتق و معالجه آن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار بند
تصویر کار بند
بکار گیرنده استعمال کننده: (پر اندیشه شد جان پولادوند که آن بند را چون بود کار بند)، عمل کننده اجرا کننده: (اگر پند ما را شوی کار بند همیشه بماند کلاهت بلند)، عامل کار گزار مامور، فرمانبردار مطیع. یا کار بند شدن، اطاعت کردن فرمانبرداری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه اجازه دارد با پرداخت حقی در قسمتی از ملک دیگری زراعت کند، شخصی که واسطه میان مالک و زارع است و چند بنه را بعنوان یک واحد زراعتی اداره میکند (در تهران مستعمل است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مال بند
تصویر مال بند
چوبی که در میان دو اسب درشکه و کالسکه حایل است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناف بند
تصویر ناف بند
بند ناف نوزاد که آنرا قطع کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه بند
تصویر سیاه بند
((بَ))
حقه باز، تردست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاش بند
تصویر شاش بند
((بَ))
مرضی که بر اثر آن بول از مجری خارج نشود و شخص نتواند ادرار کند، حبس البول، نهایت ترس و اضطراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طبق بند
تصویر طبق بند
((طَ. بَ))
چینی بندزن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مال بند
تصویر مال بند
((بَ))
چوب بلندی در جلو درشکه و ارابه که اسب ها را به طرفین آن می بستند
فرهنگ فارسی معین
نوعی کمربند که اشخاص مبتلا به فتق به کمر و بر روی موضع فتق می بندند تا مانع بیرون آمدن فتق و ریختن آن به کیسۀ بیضه شود
فرهنگ فارسی عمید
چوبی دراز در جلو درشکه و ارابه که اسب ها را به دو طرف آن می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاش بند
تصویر شاش بند
مرضی که به سبب آن بول از مجرای ادرار خارج نمی شود و مریض نمی تواند ادرار کند، حبس بول، حبس البول، احتقان، احتباس
فرهنگ فارسی عمید
آنچه بر پای بندند بندی که بر پای مجرم بندند پاوند، قندان کودک، گرفتار مقید، فریفته مفتون عاشق دلباخته، متاهل دارای همسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا بند
تصویر وا بند
محل تقاطع دو دیوار
فرهنگ لغت هوشیار